رومینارومینا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

فرشته پاک من رومینا

روزه کله گنجشکی

تو روزهای گرم تابستون به سر میبریم و گرمای تابستون روزه گرفتن رو خیلی سخت کرده .منم مثل مامان و بابام روزه گرفتم ,روزه کله گنجشکی ونماز میخونم و کلی افطاری دعوت شدیم .ولی یکی از افطاری های خوب و به یاد موندنی افطاری مهد کودک بود .توی مهد سفره افطار (البته ماا موقع ناهار افطار کردیم )پهن کردیم همه بچه ها دور سفره نشستیم دعا کردیم و کلی غذای خوشمزه خوردیم آش خیلی خوشمزه ای هم درست کرده بودن زولبیا وبامیه خرماو..... وقتی هم مامانم اومد دنبالم برای مامانم تعریف کردم و خانم مدیرمونم واسه افطار مامانم یه کاسه آش داد . شبهای احیا هم با مامان و بابام یه شب رفتیم مسجد امیر یه شبم با مامان بزرگم رفتم .خیلی دعا کردم .روزه و نماز همه قبول باشه . ...
19 مرداد 1393

يه روز كاري

چون ما مامانم روز هاي.  فرد ميره كلاس منم كه پنج شنبه ها مهد كودك ند ارم خلاصه بابابام رفتم شركت ،اون روز تو شركت كلي كار كردم همه مسءوليت ها بر عهده من بود كلي نقاشي كردم با تبلت بازي كردم كلاه قرمزي ديدم خلاصه خسته از كار برگشتم حقوقهم از بابام گرفتم نمي گن من روز اول كارمه همه كارا شونو دادن به من  ...
15 تير 1393

سفر

با دوری از طبیعت روح آدم دچار کسالت و افسردگی میشه که با بازگشت به آن شادابی و نشاط خود را می یابد .  توی این تعطیلاتم چیزی که خوبه به سفر رفتنه ؛ ما هم یه سفر رفتیم شمال .چند روز شمال موندیم هوا عالی بود  ولی از اونجایی که زیاد کنار دریا بودم و شنا کردم روز سوم مریض شدم و مامان وبابام تصمیم گرفتن سفر و به پایان نرسونن وبرگردن اما هنوز خستگی راه از تنمون بیرون نیومده بود که طبق قراری که با دوستانمون گذاشته بودیم باید برای تعطیلات خرداد میرفتیم ترکیه . اونجا خیلی سرد بود و ازدحام جمعیتی که برای تعطیلات آمده بودند گفتنی نیست .خیلی خوب بود .جاتون خالی      ترکیه -شهر وان     ...
21 خرداد 1393

سوغاتی

اواخر اردیبهشت بود که خاله زینبم (زن داییم) از استرالیا برگشت البته تنها اومده و داییم نیومده .خیلی از دیدنش خوشحال شدیم .زحمت کشیده بود ویه عالمه سوغاتی واسمون آورده بود یه عروسک باربی ؛دوتا پیراهن زیبا ؛یه کتونی پوما وکلی شکلات و پاستیل با 100 تا بادکنک   مرسی خاله زینب و دایی جواد عزیزم  ...
21 خرداد 1393

عشق یعنی پدر

  اگر بدانی چه کسی،کشتی زندگی را  از میان موج های سهمگین روزگار به ساحل آرام رویاهایت رسانده است؟ “پدرت” را می پرستی           با با جونم من به تو دل دادم و به چشمان تو خندیدم .    دست های پر توانت ، همیشه بزرگ ترین حامی زندگی ام  آغوش امن تو بهترین جا برای فراموشی غم های زندگیم   همیشه دوستت  دارم        این کاردستی که به کمک مربی مهدم درست کردم که کادوی ناقابلی بود که با عشق هدیه کردم به بابای عزیزم . برای دیدن بابایی جونم (بابا بزرگم ) رفتیم خونش...
24 ارديبهشت 1393

گلاب گلاب کاشونه

میگن اردیبهشت فصل گل و گلابه ما هم جمعه یه سری زدیم به شهر گلاب کاشان با دوستای خوبمون خاله بهاره و عمو محسن جاتون خالی خیلی خوش گذشت قمصر خیلی زیبا بود وخیلی شلوغ .بعد هم یه بازدید ازباغ فین کاشان و خانهای قدیمی کاشان  داشتیم .         خانه قدیمی طباطبایی                                      باغ فین کاشان                             ...
20 ارديبهشت 1393

آلبوم عکس (نگاهی کوتاه از تولد تا امروز)

  این عکس اولین نگاه من به این دنیاست که وقتی  منو دارن میارن پیش مامانم برای اولین بار و من برای دیدن روی ماه مامانم لحظه شماری میکنم .           اولین بار که توانستم بشینم                        اولین بار که به مسافرت رفتم . جاتون خالی خیلی خوش گذشت . اینجا 3 ماهه بود م                               تولد تولد تولدم مبارک...
20 ارديبهشت 1393